اگه این سرنوشته پس صدایی که ازم سوال میپرسه چیکار داری میکنی چیه؟
هوا سرد شده و هنوز پنجره قشنگی های خودشو داره،هنوز هم میشه روش، ها کرد و نوشت .صدام کردن و باید برم .
چیزی به غروب افتاب نمونده بود ،همونجایی که بودم ایستادم و به اطراف نگاه کردم ،ادم ها از کنارم رد میشدن‌ افتاب و اون ادم ها پشت به من بودن زاویه نگاهمو عوض کردم و تو نا امید ترین شرایط دنبال یه نگاه اشنا بود دیگه دلم نمیخواد هیچ وقت اون نگاه برام تکرار بشه ،یه جوری که لبم ت نخوره یاد یه شعر افتادم و یک بار خوندمش ،من مکعبم رو گم کردم 

صدا

من صداتو نمیشنوم دوست عزیز

ها ,اون ,یه ,افتاب ,نمیخواد ,دلم ,ترین شرایط ,شرایط دنبال ,امید ترین ,نا امید ,تو نا
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها