یه چند روزی هست که دلتنگی سراغم اومده،همه ی سعی ام برای خندیدن،برای همراهی با خنده بقیه بی نتیجس،و قرار دادن کلمات کنار هم سخت شدن یه چیزهایی از دستم درفته که قبلا تو چنگم بودن ،از گوش دادن دیگه خسته شدم ،دوست دارم وسط حرف بقیه بپرم و بگم ببین خواهش میکنم ادامه نده چون دیگه نمیشنوم من حس میکنم درخت وقتی درخت شد که دیگه حرفی برای گفتن نداشت ،قبلش اصلا شاید یه ادم بود ،دلم تنگ شده چیزی که این مدلیش قبلا برام پیش نیومده بود دلم تنگ شده و میتونم تا صبح غر بزنم .
اشتراک گذاری در تلگرام